• وبلاگ : جان بابا
  • يادداشت : براي دخترم از سهراب
  • نظرات : 3 خصوصي ، 33 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شلنگ
    بچه به شلنگ راه راه گفت: «آهاي مار! مي شود مرا نيش بزني تا من به سياره ام برگردم؟»
    شلنگ خودش را حلقه كرد دور پاهاي بچه و گفت: «اما تو كه شازده كوچولو نيستي؟»
    بچه گفت: «پس بگذار بروم شازده كوچولو بشوم و برگردم.» اما شلنگ سرش را آورد بالا و گفت: «اول بگذار من مار بشوم، بعد تو شازده كوچولو!» و مار شد و سرتاپاي بچه را خيس كرد.